#شهیدانه #کرامات_شهید #داداش_عباس #شهید_عباس_دانشگر
بسم رب الشهدا والصدقین
برگرفته ازکتاب تاثیرنگاه شهید(مجموعه کرامات شهید)
🌹حکایت جانان🌹
🌱درماه یکی دوباربه ورامین می آمدوازمن احوالپرسی میکرد.
این نیامدن های بعدازشهادت برای من خیلی سخت بود. انگارتنهایی رابیشتراحساس می کردم. یک شب خوابش رادیدم. گفت:«بی بی جان!
چراانقدرناراحتی؟
گفتم:«نمیدونم چی به سرت اومده!....
💠رفتی وهمه روداغدارکردی!»
💠گفت:«خدامنوگلچین کرده!
مگه نمیدونی که خدابعضیاروگلچین می کنه؟»
گفتم:«الان کجایی؟»
گفت:«پیش حضرت سیدالشهدا 💔»
راوی: مادربزرگ شهید 🌷
برگرفته ازکتاب تاثیرنگاه شهید(مجموعه کرامات شهید)
🌹حکایت جانان🌹
🌱درماه یکی دوباربه ورامین می آمدوازمن احوالپرسی میکرد.
این نیامدن های بعدازشهادت برای من خیلی سخت بود. انگارتنهایی رابیشتراحساس می کردم. یک شب خوابش رادیدم. گفت:«بی بی جان!
چراانقدرناراحتی؟
گفتم:«نمیدونم چی به سرت اومده!....
💠رفتی وهمه روداغدارکردی!»
💠گفت:«خدامنوگلچین کرده!
مگه نمیدونی که خدابعضیاروگلچین می کنه؟»
گفتم:«الان کجایی؟»
گفت:«پیش حضرت سیدالشهدا 💔»
راوی: مادربزرگ شهید 🌷
- ۵.۶k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط